فیلسوفان حقوق در غرب پژوهشهای گستردهای درباره چیستی حق انجام دادهاند. این تحقیقات دامنهدار نظریههای متنوعی در این موضوع تولید کرده است. امروزه در میان آرای گوناگون فیلسوفان و حقوقدانان غرب ...
بیشتر
فیلسوفان حقوق در غرب پژوهشهای گستردهای درباره چیستی حق انجام دادهاند. این تحقیقات دامنهدار نظریههای متنوعی در این موضوع تولید کرده است. امروزه در میان آرای گوناگون فیلسوفان و حقوقدانان غرب پرطرفدارترین نظریههای موجود درباره معنای حق «نظریه سود/منفعت»[1] و «نظریه اراده/انتخاب»[2] نام دارد. با وجود قرائتهای مختلف از نظریه سود/منفعت، طرفداران این نظرگاه در این ایده همعقیدهاند که هر جا حقی در کار باشد مکلف باید نوعی سود و منفعت به صاحب حق برساند. با نشان دادن برخی از مصادیق حق، از جمله حقوق خداوند و حقهای غیرمتلازم با تکلیف، این اصل بنیادین در همه تفاسیر نظریه سود/منفعت سست گردیده و به فروپاشی این نظریه میانجامد. ماهیت حق در نظریه اراده/انتخاب عبارت است از: تسلط داشتن صاحب حق بر مکلف در مورد استیفای حق. بنابراین، نظام حقوق کیفری و نیز حقوق واجب الاستیفا از مصادیقی هستند که این نظریه را برنمیتابد. همچنین وجود مکلف از لوازم وجود حق در این نظریه است. از این رو، حقوق تکوینی خدا و نیز حقهای غیرمتلازم با تکلیف در تقسیم هوفلد ناقض درستی و استحکام این نظریهاند. [1]. Benefit/Interest Theory [2]. Will/Choice Theory